دوشنبه، خرداد ۱۰

One of the Last

من نبستم این در را ولی، همه می دانند، خانه ای که متروکه ماند -تو بگو کاخ خسرو، بگو از پولاد، بگو در دل بیستون فرهاد- به حکم طبیعت مخروبه خواهد شد. راه را چه در ببندد، چه آوار؛ نتیجه یکی ست.

یکشنبه، خرداد ۹

و این غمین ترین قصه ی دنیا بود

آدم های قصه گیج و گم و معلق مانده بودند میان داستان های تلخِ به آخر خوش شاهنامه نرسیده ی غمگینشان، غافل که قصه گو مدت هاست خوابش برده.

پ.ن. جاهای بد قصه خوابش برده.

شنبه، خرداد ۸

قبل از مصرف / بعد از مصرف

شما قطعاً نمی توانید با جواب سؤال "زندگی پیش از اکتشاف نفت خام چگونه بود؟" به این پرسش که "زندگی پس از اتمام ذخایر نفتی چه صورتی خواهد داشت؟" پاسخ دهید.

پ.ن. تعمیم دهید.

جمعه، خرداد ۷

Prowblematicity

موافقید که این یک اصل کلی و فراگیر است که هرچه فرآیندی با سرعت بیشتر و در زمان کمتری انجام گیرد، بازدهی آن پایین تر و نتیجه اش ناقص تر و خطاپذیرتر است؟
خب. همین طوری داشتم به این فکر می کردم که زن ها زودتر از مردان به بلوغ فکری می رسند.

پ.ن. بله، من هم مثل شما از این موجود سرد تلخ بی نمک مشمئزکننده ی رقت انگیز حوصله سر بر خسته شده ام. بالأخره.

پ.پ.ن. تولدت مبارک.

چهارشنبه، خرداد ۵

کشف غیظ

هش دارید به آن هنگام که به غایت عصبانی شدید و مشت گره کردید و جایی کوفتید و از عصبانیت فریاد زدید و حین فریاد جملاتی به شدت بی رحمانه در ذهنتان شکل گرفت و همزمان با تشکیلشان به این اندیشیدید که شاید بهتر باشد آنچه به ذهنتان آمده به دهانتان نیاید و وسوسه شدید که ملاحظاتی را لحاظ کنید و کمی از شعله ی کوره ی خشمتان بکاهید، دست نگه دارید! شما در شرف اشتباهی بزرگ هستید. حماقت نکنید. در دم فرآیند تفکر را متوقف نموده، خود را سراپا وقف خشمتان و خشمتان را با تمام قوا صرف تخلیه ی ذهن و دل و روحتان کنید.
آنچه -خصوصاً در امثال این لحظات بحرانی اوج خوفناک صداقت فیل.ترنشده- به ذهن می آید از خاطر نمی رود تا گفته شود. اگر همان لحظه نگوییدش زمانی خواهید گفت که عصبانی نیستید و این، ماله کشیدن را بسیار سخت تر می کند.

دوشنبه، خرداد ۳

حکایت بیست و یکم

داستان ققنوسی که خاکسترش را باد برد...

پ.ن. بوی شوکران از لبانت برمی خاست زیبا.

شنبه، خرداد ۱

::::

اینجا عجیب بوی شوکران پیچیده؛ بوی اضطراب، بوی بی قراری لحظه های یکی مانده به آخر. آنجا چه؟ حسی هست از اساس؟ بویی می آید؟ صدا چطور؟

یکشنبه، اردیبهشت ۲۶

نیستی

و تلی از قیدهای ابدیت معلق مانده اینجا...

پ.ن. "نیستی" به دو شکل خوانده می شود؛ به دو شکل بسیار شبیه به هم.

جمعه، اردیبهشت ۲۴

همین چند لحظه پیش

با بطری آب پرتقال پاکبان و پاکت مارلبرو نشسته ام گوشه ی بالکن، زیر سایه ی  بارانی که بی استعاره نرم می بارد. ابی کنارم از لای دیالوگ های بهروز وثوق در فیلمی که اسمش را نمی دانم می خواند "ماهی تنگ بلور دریا رو خواب میبینه...". سینه ام دیگر جا ندارد انگار؛ دود به زور پایین می رود. سیگار را نصفه پرت می کنم پایین. بلند که می شوم و به سمت در می روم به نظرم می رسد که، مثل چند شب گذشته، حرکت سایه ای را دیده ام در نوری که از اتاقم می تابد. پا می گذارم به اتاق. صندلی ام پشت به من چرخیده. خالی ست. از پشت که خالی به نظر می رسد. فکر می کنم، نه، آرزو می کنم خدا را، وقتی می رسم روبروی صندلی، مثل یک موجود کوچک افسانه ای، ببینم که نشسته آنجا، با لبخند، منتظرم، و دارد با انگشت هایش بازی می کند. سلام کنیم، حال و احوال کنیم و درد دل، بگویم که دلم تنگ شده برایش و بنشینیم تا صبح، قبل از این که کسی بیدار شود، یواشکی گپ بزنیم. و من یک بار برای همیشه باورش کنم، یک باره همه ی سؤال هایم را با هم بپرسم، یک بار مطمئن شوم که جوابی هست، بدانم که کسی هست که تمام جواب ها را یک جا داشته باشد، بدانم کسی هست که همیشه بداند چه باید کرد؛ خیالم راحت شود و دم صبح، هوا که داشت روشن می شد پرده را ببندم، گلوله شوم زیر پتو و با لبخند، در حالی که نشسته بالای سرم، یا دستی به سرم می کشد حتی، بخوابم.
سه قدم فاصله ی در بالکن تا صندلی تمام این رؤیا را قد می دهد.
 صندلی خالیست. می روم بطری را می گذارم در یخچال، می نشینم پای لپتاپ و شب ابی را دانلود می کنم. و هر از گاهی سری می گردانم سمت صندلی ام که هنوز، که همیشه خالیست.

شنبه، اردیبهشت ۱۸

یه روایت قدیمی چینی واقع بینانه هس که می گه:

اگه از صمیم قلب چیزی رو بخوای و قلبت پاک و خالص باشه، قطعاً اون چیزو از دست می دی.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۶

Broken Down, Hurt Again, It Never Ends*

Well,you know,it may all be God's way of telling us "f*ck you".

*

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۴

:::.

آن مرد آمد.
آن مرد با بغض آمد.
آن مرد خدا ندارد.
آن مرد او یش رفته.
آن مرد من ندارد.
آن مرد پایان قصه اش را گم کرده.
آن زن در باران رفت.
آن مرد با بغض می ماند.