یکشنبه، شهریور ۱۵

Retroevolotion

1. تصور فاشیستی از زندگی، تصوری مذهبی است که بر طبق آن، آدمی در چارچوب مناسبات دائمی خود با قانونی عالی تر و در عین برخورداری از موهبت اراده ای عینی لحاظ می شود که از اراده ی فردی در می گذرد و بالاتر می رود و او را به پایگاه عضویت آگاهانه در جامعه ای معنوی و روحانی ارتقا می دهد.
نظام فاشیستی چون ضد فردگرایی است اهمیت دولت را مورد تأکید قرار می دهد که نماینده ی خودآگاهی و کلیت انسان به عنوان موجودی تاریخی است و فرد را تا جایی قبول دارد که منافعش با منافع دولت منطبق باشد.
لیبرالیسم به نام فرد منکر دولت بود. فاشیسم حکم می کند به وجود حقوق دولت به عنوان مظهر جوهر حقیقی فرد. باید پدیرفت که فاشیسم مظهر آزادی است و یگانه آزادی ای که داشتنش ارزش دارد، یعنی آزادی دولت و آزادی فرد در درون دولت. تصور فاشیستی از دولت همه چیز را در بر می گیرد و خارج از آن نه هیچ ارزش انسانی یا معنوی ممکن است وجود داشته باشد و نه – به طریق اولی – دارای قدر و قیمتی است.
دولت نه تنها مظهر مرجعیت است و بر اراده های فردی فرمان می راند و به آن ها شکل قانونی می دهد، بلکه همچنین قدرتی است که اراده ی خویش را بیرون از مرزهایش به منصه ی ظهور می رساند و دیگران را وادار به احترام به آن می کند. این امر مستلزم سازماندهی و گسترش طلبی - اگر نه بالفعل، به هر حال- به طور بالقوه است.
هدف فاشیسم نه تنها قالب گیری مجدد صورت های مختلف زندگی، بلکه همچنین شکل دادن به محتوای زندگی و به انسان و به شخصیت و ایمان اوست. بدین منظور فاشیسم انضباط جاری می کند و مرجعیت و اقتدار خویش را به کار می گیرد و در ذهن ها داخل می شود و بی چون و چرا فرمان می راند و به این جهت بوده که وحدت و استحکام و عدالت را شعار خود قرار داده است.
بنیتو موسولینی
عزت الله فولادوند، خرد در سیاست، طرح نو، 234و235

2. فاشیسم جنبشی روحانی و رمانتیک است. دلتنگی برای گذشته ی از دست رفته و ترس از جهان جدید هسته ی سخت این ایدئولوژی را تشکیل می دهد. فاشیسم واکنش طبقه ی ماقبل سرمایه داری در مقابل اندیشه ی تجدد و نظام اجتماعی مدرن است. فاشیسم نفس آخر گروه های متنفذ محافظه کار سنتی است. واکنش آنان تلاش در جهت چیره شدن بر کل جامعه، نابودی فردیت، انحلال جامعه در دولت و یکی کردن دولت و پیشواست. خشونت و سلطه لباس حقانیت بر تن می کنند، پیشوا مظهر حقیقت می شود و فرهنگ را به تبلیغات تقلیل می دهد. ایدئولوژی فاشیستی امنیت در دامن جامعه ی همبسته و رهبری خطاناپذیر را به افراد وعده می دهد.
تلقی فاشیستی از دین و حکومت، اکبر گنجی، ص 8
3. فاشیسم کوشش در جهت خلقی و مردمی کردن ارتجاع و محافظه کاری بود ولی البته بر اثر این جریان، محافظه کاری پیوند بنیادی خود با آزادی را از دست داد.
با سلطه ی فاشیسم مفهوم حاکمیت قانون ناپدید می گردد. دیدگاه و جهان بینی فاشیسم نه تنها سلسله مراتب قدرت، انضباط و اطاعت را گریزناپذیر می داند بلکه آن ها را ارزش های ذاتی قلمداد می کند. مفهوم رمانتیک برادری مرسوم در فاشیسم این ویژگی ها را جبران نمی کند زیرا برادری فاشیستی برادری در تسلیم است. ویژگی فاشیسم تأکید بر خشونت است که از حد معقول اهمیت خشونت در سیاست در می گذرد.
برینگتون مور، ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی، ترجمه ی حسین بشیریه، مرکز نشر دانشگاهی، ص 31 و 35 و 36

4. در ساخت سیاسی اقتدارطلبانه، جامعه ی مدنی تا حدودی وجود دارد و به منافع افراد سامان می بخشد ولی ارتباط ساخت سیاسی و جامعه ی مدنی بسته است. ایدئولوژی سیاسی دولت اقتدارگرا، توتالیتر و همه گیر نیست و بخش هایی از حیات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و فکری را آزاد می گذارد. عدم انسجام و انعطاف پذیری ایدئولوژی، تناوب سیاست های سرکوب گرایانه و تساهل گرایانه، وجود برخی گروه ها و نهاد های جامعه ی مدنی و ... مانع سرکوب کامل و از میان برداشتن نهاد های مستقل می گردد. دولت های پوپولیستی یا کورپوراتیست از بالای سر جامعه ی مدنی عبور کرده و به توده ها پل می زنند و آنان را مستقیماً بسیج و به عرصه ی سیاست می کشانند.
تلقی فاشیستی از دین و حکومت، اکبر گنجی، ص 11

هیچ نظری موجود نیست: