چهارشنبه، آبان ۶

.

خواب می دیدم تو یه خیابون باریکم که همه ی کوچه های دو طرفش بن بسته. شبه، بارونه، فقط یه لاین راهه با پیچای ریز و من همین جوری دارم می رونم. هیچ کس پشت سرم نیست، بقیه ی ماشینا همه از روبرو میان، همه شون فوری بهم راه می دن که رد شم و وقتی دارم رد می شم یه جوری نگام می کنن. تموم نمیشه خیابونه...بیدار نمی شم... .

هیچ نظری موجود نیست: