دوشنبه، آذر ۲۳

سپاه

ارگان رسمی خداوند (ع) در زمین.

پ.ن. جف آزاد شد. خب حالا مجتبی هاشمی رو آزاد کنید.


۹ نظر:

مریم گفت...

مجتبی هاشمی رو آزاد کنید.
پ.باور کن فقط به خاطر پست تو و کامنت من آزادش کردن!

Hans Schnier گفت...

می دونم. واسه همین اصن تصمیم گرفتم نهضت پی نوشتی آزادی زندانیان سیاسی رو همین جا راه بندازم.
ایشالا اینا که تموم شدن میریم سراغ اونایی که چک برگشتی دارن.

سعید گفت...

بيچاره برو مواظب باش خودتو نگيرن!
مي بيني كه، دارن قدم به قدم نزديك تر ميشن بهمون. جف و هاشمي و احتمالن بعدش افتخارو بعدم ساير حضار

Hans Schnier گفت...

اینا رو که از این ور می گیرن از اون ور ول می کنن. منتها یکی از اهدافش اینه که من و تو بترسیم، که الحمد لله خوبم می ترسیم ظاهراً!
تازه، من که ریگی به کفشم نیس! :D

سعید گفت...

چه خوب شد كه گفتي
مدتها بود كسي به ترسو بودن متهمم نكرده بود، كم كم داشت دلم تنگ ميشد
البته الان خيلي حال نميده، لذت بخشش اون روزاييه كه آدم خودشو واقعن به خطر ميندازه بعدن يكي پيدا ميشه ميگه تو چرا هيچ جا نيستي...

Hans Schnier گفت...

بیخود گارد نگیر عمو، مظلوم نمایی ام نکن.
من و تو که دیگه همو می شناسیم.
چیزی که می خواستم با اون کامنته بگم این بود که تو این شرایط اون جوری فک کردن و حرف زدن غلطه. خطر هر چقدم که نزدیک باشه، فرقی نمی کنه، جزئی از راهیه که داریم می ریم و هممونم می دونیم. تازه اینایی که دارم می گم واسه فعالیتای خودمونه که انتخابش می کنیم. در مورد پی نوشت این پست که بش تیکه انداختی که خب اگه همینم نباشه و به جای اینکه به اونا فک کنیم نگران خودمون باشیم که خیلی بی شرفیه.
خلاصه که ا.ن. نکن خودتو.
ایشالا که همه ی اونایی که به ناحق اسیرن زودتر آزاد می شن، ایشالا کس دیگه ای به ناحق گرفتار نمی شه، و ایشالا هرچه زودتر یا ریشه ی ظلم کنده می شه یا ریشه ی ما، خلاص. آمین.

سعید گفت...

اون صرفن تيكه بود، چون رسم اينجا اينجوريه...

سعید گفت...

ميخواستم بگم خيلي رو داري، ديدم دعوا ميشه، خوب شد نگفتم...

مریم گفت...

سعید کوتا نیا.دعوا کنین!
کورش ادامه بده!داریم می خندیم!
: خنده ی شیطانی