جمعه، مرداد ۹

کابینه ی کریمه

وزیر امور خارجه طی بیانات خود پیش از خطبه های امروز نماز جمعه اعلام کرد که دول خارجی در اتفاقات گذشته آزمون خوبی پس ندادند. وی افزود "برخی کشور ها با رفتار خود باعث فریب تعدادی از هموطنانمان شدند و ما را مجبور به قتل، ضرب، جرح، دستگیری یا شکنجه ی این عزیزان کردند که طبیعتاً مسئولیت خون در گذشتگان به پای همین کشورهاست."

پنجشنبه، مرداد ۸

Ahmadinejad is not my elected president

Ahmadinejad is not my elected president.

اعلامیه شماره ی 1

و من سرانجام این جسارت رو در خودم و این واقعیت رو در جمله ی ذیل می بینم که اعلام کنم:

"هر کس و هر چیز در زندگی ای که مشغول اتلاف آن هستم بالقوه توانایی بر انگیختن نفرت یا اشمئزاز اینجانب را داراست و بدون استثنا در مقاطع نا مشخصی از زمان به صورت بالفعل خود دست می یابد."

بدیهیست که همپوشانی مقاطع زمانی فوق و اهمیت آن ها، حالت عمومی بنده را تعیین می کند. گهگاه پاسخ ندادن به "چته؟" هایتان ریشه در حقیقت مذکور دارد.

معمولاً حین فکر کردن به این مرحله که می رسم دلم می خواد یکیو گاز بگیرم یا با مشت بکوبم تو صورتش. محض اطلاع گفتم که یه وقت دیدین دارم به فکر فرو می رم مواظب خودتون باشین.

پ.ن. پیرو صحبت های دیروزمون راجع به نفرت.

Indicatowr

I. تئاتر از عمده ترین خاستگاه ها و همچنین نشانه های توسعه یافتگی فرهنگی هر جامعه ایست.
II. صفوف تئاتر سال هاست که همزمان با باز شدن گیشه، در ناحیه ی رأس دچار تورم می گردد.

مقادیر معتنابهی نمک گندیده موجود است.
کلاً گند برداشته مملکت را، نه؟

پ.ن. چن وقتیه به نظرم می رسه که ملاک گزینش بازیگرای - خصوصاً مؤنث - تئاترمون هم داره به بالیوود نزدیک میشه. اگه اشتباه نکنم این تقریباً همون مسیریه که سینمامون طی کرد تا به اکران همزمان "پسر تهرونی"، "خروس جنگی"، "هرچی تو بخوای" و "سرتو بدزد رفیق" رسید.
پ.ن.2. حتی تصور قرار گرفتن جای بازیگری که با 9 نفر مخاطب روبرو می شه، یک نفر10 دقیقه بعد از بسته شدن در، به کمک دوستش که تو سالنه به جمع می پسونده و تصمیم می گیره علت تأخیرش رو - که اتفاقاً داستان با مزه ای هم داره - براش توضیح بده، و موبایل یکی دیگه از حضار - که آشنایی چندانی با تکنولوژی نداره- چن دیقه بعد، درست وسط دراماتیک ترین مونولوگ اجرا زنگ می خوره غیر قابل تحمله.

Flirticia

پس دختربازی را فرصتی قرار دادیم از برای شما، تا هر آنچه که نمیتوانید، باشید.

پ.ن. در تفسیر این آیه آمده که معانی پسربازی، دور دور، چت و وبلاگ نویسی همگی در واژه ی دختربازی مستتر است.
پ.ن.2. جا داره با خوشحالی اعلام کنم که فرهنگ لاس زدن داره به خوبی جای خودش رو تو جامعه باز می کنه.

دوشنبه، مرداد ۵

Spanish Train

خیلی سعی کردم که اینو ننویسم - البته دلیلی ام واسه ننوشتنش نداشتم - اما هی می خواد یه جا گفته شه، خب همین جا ولش می کنم.
از وقتی خبر فوت محسن روح الامینی به انضمام چن نفر دیگه و مننژیتی که داره تو بازداشتگاها فراگیر می شه رسید همه ش این تو سرمه، مخصوصاً آخرش:
Far away in some recess
The Lord and the Devil are now playin chess
Devil still cheats and wins more souls
And as for the Lord, he's just doin his best
والا ما که هرچی زور می زنیم از این دنیا چیزی در نمیاد، ایشالا که اون وریا جاشون خوب باشه.
چن وقته دارم فک می کنم شاید درست تر باشه اونا واسه ما فاتحه بخونن و دعا کنن.

گشتاپو

عطف به میزان شرافت، شعور، وجدان و عقده ای که تو این مدت از برادرای زحمت کش نیروی انتظامی و یگان دیدیم جا داره یه نفر به این سؤال مردم که "واقعاً تو داشکده های افسری چی می گذره؟" پاسخ بده.

پ.ن. من قاطعانه این ادعا رو که نیروهای نظام آموزش دیده نیستن و همین جوری کتره ای برخورد می کنن رد می کنم. فقط یه حرفه ای می تونست اون جوری از لای این همه مو، جوشی رو که رو کله م بود پیدا کنه و با باتوم بترکونتش.

Familish

داشتم واسه ش تعریف می کردم که چطور هر دفعه کلمه مو می خارونم یه ماده ی نرم سفید رنگ زیر ناخنام جمع می شه که مطمدنم لااقل یه بخشیش مغزمه و بهش گفتم حس می کنم دارم همین طور یه ذره یه ذره خنگ می شم.
گفت خب بخورشون، بر می گرده سرجاش دیگه.

کلاً این آرش موجود احمقیه. معلوم نیس چجوری دادش ما شده.
درسته که از اولم معلوم بود پیشنهادش جواب نمی ده اما به امتحانش می ارزید، خوشمزه بود.

پ.ن. سعید جوابت آماده س، مونده هم بیارم ادیتش کنم. اگه دیدی داره خیلی طول می کشه و یه جورایی در فراخنای وجودم گم می شه بگو حضوری قال قضیه رو بکنیم.
پ.ن.2. در کمال ناباوری واسه سؤال توام یه جواب - هرچند مسخره - پیدا کردم مریم. شرایط پی نوشت بالاییه اینجا هم حاکمه.
پ.ن.3. همین الآن کشف کردم که با توجه به کنار هم قرار گرفتن "پ" و "گ" تو کی بوردم، خیلی حرفه که تا به حال "پی نوشت" رو چیز دیگه ای ننوشتم. خداوند همچنان به فکر آبروی ما هست پویا.

چهارشنبه، تیر ۳۱

تولرانس

درد را مردی اگر باشد خوش است

سوره ی ارشاد

و من کل شئ خلقنا الزوجین لعلّکم تذکّرون
و هر چیز را زوج آفریدیم، باشد که به آن ها تذکر دهید.

پ.ن. زکی: http://zeki.blogfa.com/post-223.aspx . کاملاً بی ربط.

سه‌شنبه، تیر ۳۰

Joker

هه هه

پ.ن. این پست و تیتر آن انعکاس یک حس کاملاً شخصی است و تلاش شما برای درک آن بی فایده.
پ.ن.2. همون طور که می بینین پست های شخصیمو خودم مشخص می کنم.

بهداشت روانی

من چه چربم امروز...

دوشنبه، تیر ۲۹

Plummet

فکر می کرد اگر با او بماند احساس عذاب وجدان خواهد کرد؛ و اسارت.
فکر می کرد اگر از او جدا شود احساس تنهایی خواهد کرد؛ و حماقت.
پنجره های طبقات آپارتمانشان که به سرعت از کنارش می گذشتند فقط احساس سبکی داشت؛ فقط.

یکشنبه، تیر ۲۸

Clowns

حقیقت غم انگیزی است که انسان ها دوست داشتنی ترند وقتی غصه دارند.
حقیقت غم انگیز تر آنکه "تر" در جمله فوق در موارد بسیاری قابل حذف است.

پ.ن. به سعید و مریم: جواب نظراتونو وقتی همه ی فکرامو کردم می دم. البته احتمال این که واسه مریم جوابی نداشته باشم زیاده.
به مریم: نه، حالم به هم نخورد.
به بهروز: خوشم میاد پایه ای.
به بهنوش: احساس می کنم کامنت می ذاری چون فک می کنی دوس دارم کامنت داشته باشم. اگه درست حس می کنم این کارت نه خوبه نه لازم. ممنون.

شنبه، تیر ۲۷

پیروزی

و همچنان با شتاب فزاینده ای پیش می رود این شکاف درون جامعه.
تا کی جر بدهد خشتک مملکت را کلاً.

این طور که از اوضاع بر می آید بعد از جر خوردن هم -دست در دست دوستان عزیزمان در جناح های مخالف- پرچمش خواهیم کرد به امید حق تعالی.

پ.ن. هرچه که رهبر ماست، هدیه ی ملت ماست.

پنجشنبه، تیر ۲۵

پرچم ایران مرا...

میگه: مگه اینا خودشون امام جمعه رو تعیین نمی کنن؟
می گه: چرا.
می پرسه: پس واسه چی رفسنجانیو گذاشتن؟
می گه: موندن توش. نمی دونن چی کار کنن دیگه. می گه: اینا الآن مث آدمی ان که جلو ملت ریده تو تنبونش. نه می تونن بکشن پایین، نه می تونن باش راه برن.

بریده ای از مکالمه ی امشب والدین محترم.

پ.ن. امیدوارم واقعاً همینی باشه که بابا می گه که اگه نباشه ... .
پ.ن.2. این پست تلویحاً به نوع ادبیات آموزشی، تربیتی و تمثیلی خانواده ی ما اشاره داره که می تونه در آسیب شناسی فرزندان مورد توجه قرار بگیره.

سه‌شنبه، تیر ۲۳

Mediawn

با وجود گذشت یک ماه از برگزاری دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری در ایران و حوادث پس از آن، اکثریت قریب به اتفاق رسانه های داخلی و خارجی، به مانند مسئولان و سردمداران دستگاه ها و جناح های مختلف همچنان مصرانه به احمق فرض کردن مردم هشیار و آگاه میهنمان ادامه می دهند. توجه شما را به گزارشی از کامران نجف زاده در همین زمینه جلب می کنم.

پ.ن. بازم دم bbc گرم که لااقل کارشو بلده.
پ.ن.2. اما از شوخی گذشته، تغییرات مفهومی به شدت نگران کننده ای تو برنامه های تلویزیون، مخصوصاً سریالا و کارتونا مشاهده میشه. البته این تغییرات که قرار بوده خیلی هوشمندانه و ظریف اعمال بشه به شدت تو چش می زنه، اما با این حال از ملتی که انسبت به "نرگس" و "چهارخونه" و "جومونگ" اون شکلی ابراز احساسات می کنن هیچی بعید نیس. حالا ماها هیچی، نسل بعدو بگو که قراره با کارتونای عمو عزت و کتابای سفاک هرندی بزرگ شه.
پ.ن.3. جا داره همین جا نسبت به عادت کردنم به وجود کامنت در این وبلاگ هشدار بدم. نذارید بد عادت شم، کار به "وبلاگ قشنگی داری، به خونه ی کوچیک منم سر بزن" می کشه ها. از ما گفتن.

آریانا

"بله اصلاً در ژنتیک بودن ایشون که تردیدی نیست."
هی ما این چن وقته چسبیدیم به تلویزیون و شاهکاراش از رادیو غافل شدیم که چه کولاکی داره می کنه. این جمله رو کارشناس برنامه تو بزرگداشت یه بابایی داشت می گفت، مجریه ام هی "صد در صد، صد در صد" می کرد. توضیح این که بحث راجع بع این بزغاله های شبیه سازس شده نبوده، داشتن راجع به یه موسیقیدان بدبخت حرف می زدن.

پ.ن. بی صبرانه منتظر اظهار نظرای دوستان بسیجی و انصار بعد از شکایت رسمی استاد شجریان از صدا سیماییم که یه دل سیر بخندیم.

دوشنبه، تیر ۲۲

انگولک

... بار دیگر انگولک حماسه آفرید.
به عنوان اولین تجربه ی ور رفتن با html می تونم بگم خوشمان آمد. که خب باید اعتراف کنم بخش زیادیش به خاطر اینه که بالاخره موفق شدم درستش کنم وگرنه تا همین دو-سه دیقه پیش به نظرم به شدت احمقانه و تکراری و خسته کننده می رسید.

پ.ن. همون طور که در تصویر می بینید به لطف دعای امام زمان ما بر مواضعمون ایستادیم و بر دشمن مستکبر هم پیروز شدیم. فقط حیف که هوگو چاوزی کسی دم دس نیس بغلش کنیم، شادیامونو قسمت کنیم، بعدم بشینیم بر بلاگر مدیریت کنیم.

Bloggerrrrrr

تقصیر منه که زرت رفتم حرف کدئینو گوش کنم فونتمو بزرگ کنم. اه. ببین چی به سر پیجمون اومد. انگولکشم نکردم لااقل که دلم نسوزه، واسه خودش شد.
دو حالت داره: یا پا قدم سعیده یا آه فمینیستا.
به هر حال ما در هر دو مورد سر مواضعمون هستیم.

شنبه، تیر ۲۰

موسیو گلابی

فقط به خاطر داستان آخرش که شاهکار بود:
اما خدا وکیلی تو همین لینکم حتی اگه یه سری به کامنتا بزنین می بینین چه شدتی داره بلاهت این فمینیسم کورکورانه. کافیه بگی بالا چشتون ابرو، همه به پا می خیزن که باز ما مظلوم واقع شدیم، دیگه حالا مهم نیس که بعدش می خواستی از ابروئه تعریف کنی.
والا به خدا.
پ.ن. الآن که دارم می نویسم خودم متوجهم که حرفم یه جاهایی ابهام داره. تو رو خدا بفهمین خودتون منظورم چی بوده، نه حوصله ی اصلاح هست نه حال بحث.

جمعه، تیر ۱۹

Lowvne

هیزی چشمانم از امید به دیدار توست، باور کن.

انصاف بده، کدام خونخوارتریم؟

اونایی که خاک یه مملکت دیگه رو می گیرن، ملتشو بیرون می کنن، اونایی که مقاومت می کننو می کشن و به اونایی که توان جنگیدن پیدا می کنن می گن تروریست
یا
اونایی که مملکت خودشونو به زور می گیرن، به ملت خودشون توهین می کنن، اونایی که - از همون ملت- صداشون در میاد رو می زنن و می گیرن و می برن و می کشن و اجازه ی تدفینشونم نمی دن و به اونایی که بعد دو هفته کتک خوردن یه لگد می زنن و دو تا سنگ پرت می کنن می گن منافق و تروریست
؟

نوبت اونا

خبرگزاری های نزدیک به دولت با تأکید بر آرامش حاکم بر فضای کشور خبر دادند که آلودگی هوای تهران در روز هجدهم تیر ماه دو کشته و شماری مجروح و مضروب بر جای گذاشت و همچنین باعث آسیب رسیدن به تعدادی از اموال عمومی و خصوصی مردم شد.

آمارها و شعارها

من رأی نمی دهم، تو رأی نمی دهی، او رأی می آورد.

ما رأی دادیم، شما رأی دادید، او رأی آورد.

!

دوشنبه، تیر ۱۵

صراط

چندین سال پیش که جفتمون بچه بودیم یه روز سر یه قضیه ای که یادم نیس به شدت از دست داداشم حرصم گرفته بود - و خب اون موقعا تلوزیون تام و جری زیاد نشون می داد، به خشونت عادت داشتیم - پا شدم پامو گذاشتم رو پاش، بعد که اومد داد بزنه کنترل تلوزیونو تا دکمه ی menu فرو کردم تو دهنش.
امشب داشتم به وضعیت این چن وقتمون فک می کردم که یاد این افتادم، دیدم چقد شبیه همن. می گم نکنه خدا داره تنبیهم می کنه و همه ی این اتفاقا بابت اون کار من باشه؟ یادم باشه فردا ازش عذرخواهی کنم بلکه همه چی ختم به خیر شه مملکت یه سامونی بگیره.

پ.ن.1. وجه تمایز 2تا داستان اینه که من دیگه اون قد بی شرف نبودم که پاشم برم پیش بابام چغلی کنم که "آرش کنترلو گاز می گیره که خرابش کنه"!
پ.ن.2. این طور که به نظر می رسه من اون زمان از مقدار زیادی وزن و مقدار کمی شعور برخوردار بودم.

پنجشنبه، تیر ۱۱

دریغ از پارسال

چند وقتی است
سحر که می شود
کلاغ ها میخوانند اینجا
جای خفاشان شب پرواز خاموشمان خالی.

ببین دیازپام 10 خورانده اند خلق را و غیره؛ خیلی غیره

graffiti decorations under a sky of dust
a constant wave of tension on top of broken trust
the lessons that you taught me, i learned were never true
now i find myself in question, and they point the finger at me again
guilty by association; and you point the finger at me again.
i wanna run away and never say goodbye
i wanna know the truth instead of wondering why
i wanna know the answers, no more lies
i wanna shut the door and open up my mind...
پ.ن.ها:
- زنده باد چستر
- یادم نمی آید آخرین باری را که در وبلاگی فقط لیریکس نوشتم اما یادم هست آخرین باری که خودم خواندمش به نظرم مسخره آمد. مهم نیست. خوب یاد گرفتیم که همه چیز هزینه دارد. التیام التهاب این ذهن گداخنه ی مغشوش هم که مفت و مجانی نمی شود.
- نمی دانم بابت وجود هوی متال باید شاکر بود یا از این حال و روزی که این همه دود و هدبنگ می طلبد شاکی. بدتر آن که نمی دانم اصلاً این شکر و شکایت چقدر معنا می دهد دیگر. نمی دانم اگر خدایی هست چقدر همان خدایی است که می شناختم و رفاقتی کنار می آمدیم با هم - اغلب.
- پای بست را زده اند بی پدر ها.
- اساساً ترجیح می دهم که وقتی در شرایط بحران قرار گرفتم حداکثر تعداد فاجعه ای را که می توانم، بپذیرم. این است که به یک اشاره دوباره با کله می پرم میان گرداب متسلسل بودن یا نبودن این چند وقتمان. می دانی؟
- در همین راستا اولاً از سایر دوستان و نزدیکان گرامی هم دعوت می شود که چنانچه بنا دارند با اینجانب وارد مشاجره، درگیری و برخورد از هر نوع شوند هر چه سریع تر اقدام فرمایند و ثانیاً به ایشان هشدار می دهیم که آماده ی اقدامات پیش گامانه ی بنده هم باشند.
- آیا کسی نیست new devide را به من برساند؟
متن پس پی نوشت:
همه با هم یک هو یاد خدا افتاده ایم. راستش این رفتار آدم ها بیشتر از همه ی آن چه به پای کم کاری خدا می گذاریم به همم می ریزد. گر چه در این مدت انصافاً علاوه بر ملاحضات روابط انسانی، عمق فجایع در جریانی که به نظر می رسید نیاز به مداخله ی مستقیم از بالا دارد هم در جلوگیری از فحش باران شدن دوستانی که -بی انصافانه- به خدا غر می زدند مؤثر بود. خودم هم گاهی -بی انصافانه- غر زدم سرش حتی و می دانستم اگر بنا باشد کاری بشود خودمان باید بکنیم و اگر وضع گهی داریم مسئولش خودمانیم. اما اینجا می خواهم رسماً اعلام موضع کنم:
به شخصه واقعاً در این جریانات انتظار هیچ حرکت محیرالعقولی از جانب باری تعالی نداشتم و روند وقایع را منهای شدت مبهوت کننده و غیرمنتظره ی بی شرفی و کثافت کاری طبیعی می دانم. مسأله این جاست که همیشه خدا برای من مخاطبی بود برای همه ی آن چه که هیچ وقت با هیچ کس نتوانستم بگویم. مخاطبی که می دانست "خودت می دونی دیگه" هایم را. جایگزینی برای تمام مخاطب هایی که خوسته ام و نداشته ام. این چند وقته اما نه که نبود، بود، همچنان همان گونه حسش می کردم که بود، اما تازه - این روز ها که اس ام اس قطع بود- فهمیدم انگار که گویی راه ارتباطمان 2 تا سیم کارت پیام رسان ایرانسل بوده فقط در تمام این مدت. از او دلگیرم همان قدر که از مخابرات؛ کمی کمتر. مخابرات را تصمیم گرفته ام تحریم کنم، او را نمی دانم.
توضیح:
این وبلاگ - عطف به این که 360 نعمت را بر کاربران تمام کرده و گند آخر را هم زد و مضاف بر آن دیگر نه دوستش می دارم و نه در آن راحتم و ورای این دو، با توجه به این واقعیت که پیج حاضر کلاً مخاطب ندارد که تأثیری در احوالات کسی جز خودم داشته باشد- به طور کامل دچار تغییر کاربری شده است؛ دست کم فعلاً که این طور به نظر می رسد.
توضیح پایانی:
علت بروز این پست به چنین شکل مفتضحانه ای در زمان ارسال آن و ایضاً در خط تیره ی دوم پی نوشت ها قابل ردیابی است.
والسلام.