دوشنبه، مهر ۱۲

دل شنیدن داری؟

شاید "شاید" شرحم دهد.
سیگار می کشم شاید که بمیرم. انتظار می کشم شاید که بیایی. جان می کنم شاید که بخوابم. می خندم شاید که پشت دیواری باشی باز و باز ندانم. شاید نداند کسی این خنده ها دیگر آن خنده ها نیست. شاید روزی دیگر دلتنگ آن چه بوده ام نباشم. شاید تن دهم روزی. راستی، تن دادن راحت تر است یا جان دادن؟  "مرگ سخن دیگری ست؛ مرگ سخن ساده ای ست". شاید قطعیت مرگ لازم است میان این همه احتمال. 
شاید روزی کسی پیدا شد و زبانی یافت برای این که منم. شاید روزی کسی توانست بنویسد این ها را. من نمی توانم اما؛ من نتوانستم. شاید مرده باشم که بگویی بنویس وننویسم، نتوانم. 
شاید کسی جایی اشتباه نوشت داستان ما را. شاید جایی میانه ی داستان راوی تب کرد. شاید هذیان بود پایانش. شاید باید پاک می شد و از اول می نوشت. شاید زندگی ویراستار کم دارد. شاید فراموشم کنی یک روز. شاید بخندی و ندانم که دروغ است. شاید روزی از کنار غریبه ای بگذری و باز -هنوز- عطرت دیوانه اش کند. شاید این یک عاشقانه ی آرام نبود. شاید اشک صفحه کلید را خراب نکند.

پ.ن. بفرما :)
پ.پ.ن. چله ی پست قبلی شد این پست. هه.

۱ نظر:

نگین گفت...

...ای کاش الان می دیدی منو...